-
خانه جدید
چهارشنبه 12 بهمنماه سال 1384 23:22
www.OnlyNaNaz.Com
-
هنوز هم
یکشنبه 25 دیماه سال 1384 22:55
مانده ام با این دل سیاهی که تو داری،معصومیت نگاهت دیگر چیست؟ می گویند چشمها دیگر دروغ نمی گویند، اما ته آن نگاه محزونت دلی پیدا نیست . حتی دروغگویی را به چشمانت نیز آموخته ای؟ تو که رحم نداری پس آتش بزن،با نگاهت بر بالهای بی گناه پروانه ای که خیال میکرد چشمان تو شمعی روشن است،بی آنکه بداندحتی پروازبابالهای خیال هم از...
-
ساقی
جمعه 23 دیماه سال 1384 11:15
کاش می دیدم، چیست آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است! آه، وقتی تو،لبخند نگاهت را می تابانی بال مژگان بلندت را می خوابانی آه وقتی که تو چشمانت، آن جام لبالب از جاندارورا سوی این تشنه ی جان سوخته، می گردانی موج موسیقی عشق از دلم می گذرد روح گلرنگ شراب در تنم می گردد دست ویرانگر شوق پرپرم می کند،ای غنچه ی رنگین! پرپر!...
-
صدای کوتاه
پنجشنبه 15 دیماه سال 1384 09:46
کنار خط خیابان، صدا زدم: در بست کسی نبود بپرسد برای او جاهست؟ تمام پیچک شعرم به دور او پیچید چقدر گریه که بر خاک صورتم ننشست! تمام قصه ما مثل یک معما بود شبیه دوز و کلک یا فریب یک تردست خطوط پشت هم انحنای احساسم صعود کرده برایت،زارتفاعی پست میان مکث وطمانینه در نگاهی گرم مسیرهرچه تلاقی،حدود هربن بست هنوز منتظر یک صدای...
-
تقدیم به تنها ترین عشق (( محمد جان تولدت مبارک ( پارکانت))
سهشنبه 6 دیماه سال 1384 12:51
ای شدیدا همه هستی من! لب تو، نقطه آغاز وجود ابرویت منحنی بود ونبود شب تو تجربه یی رویایی آخرین فرصت استثنایی می رسم، می رسم آخریک روز به تو-آری-به تو ای عشق هنوز با تو گیلاس،دوچشم بیدار تا نوازش کنی او را یکبار آینه، آب شد و مات تو شد روح مهتاب شد و مات تو شد نام تو،آبی جان همه چیز جان هرچیز وجهان همه چیز بازمی آیی...
-
رمز شعر
جمعه 2 دیماه سال 1384 12:03
وقتی تمام جاده با بوی تو سفر شد یک انتظار مبهم در سینه ام خبر شد پس مانده نگاهت در یاد کوچه خشکید از بس که چشم جاده از غیبت تو تر شد ای امن پاک آغوش، لبریزم از نبودن بی تو غروب چشمم یک عالمه قدر شد دیشب من و ستاره با بیقراری تو افسوس لحظه هامان بی مهر تو هدر شد رمز تمام شعرم بودی تو بی بهانه رفتی تمام شعرم تاریک و...
-
رفتی
چهارشنبه 30 آذرماه سال 1384 09:33
رفتی و ندیدی که چه محشر کردم از اشک تمام کوچه را تر کردم وقتی که سکوت خانه دلتنگم کرد وابستگی ام را به تو باور کردم
-
عجب دل را
شنبه 26 آذرماه سال 1384 21:44
صدایت می کنم باران نگاهت می کنم ای عشق و امشب شور دلتنگی هوای خانه دل شد عجب دل را! ببین ما را چه حاصل شد؟ و عشق آمد از اول، بی صدا آرام و آهسته به نرمی آمد و با عشق یکدل شد ازآن پس حاکم محض خلایق شد و ما را بازسکوت شرم حاصل شد ندایش ضربه دل شد و آثارش درون چهره ظاهر شد و اوکم کم نوای عاشقی سرداد و آخر،لیک منکر شد مرا...
-
ستایش عشق
چهارشنبه 23 آذرماه سال 1384 22:47
می دانم معجون غریب عشق چه بر سرم آورد،اما با این همه مرارتها که تا امروز کشیدیم هنوز هم عاشقانه دوستش دارم و یگانه معبودم اوست. به یاد می آورم روزهای خوشبختیم را که چون آفتاب هستی بخش بر وجودم طلوع کردوبرگهای رخوت و سستی راکه آخرین دقایق عمر خود را سپری می کردند با پرتوهای پرتلالوئش به شکوفه هایی در دست نسیم تقدیم...
-
ابد
یکشنبه 20 آذرماه سال 1384 16:02
گشوده به آفتابی سرد و بسته به مهتابی گرم دریچه نگاهم ، همچون پنجره کوچک یک(( اتاق)) گرمای پایان یک روز و سرمای شروع روزی دیگر ومن، تنها رهگذراین کابوسم که زردی هر تار مویم را به خطوط گذشت ایام به سپیدی دیواری بخشیده و سال هاست مصرانه به شمارش آن دل بسته ام یک هفته، یک ماه ، یک سال... حساب سال های گذشته کودکانه مرا به...
-
زورق زندگی
جمعه 11 آذرماه سال 1384 15:06
روزهای زندگی زلال من! زورق سپید لحظه های بودن مرا از طلوع گفتن و سرودن مرا چشمه های شا عرانه ی مرا اوج شعرهای عاشقانه ی مرا سایه ی ستاره گونه ی مرا مرا مرا کجا نشانده اید؟ در کجای سرزمین ،تا کجا روانه کرده اید؟ آه ،من شنیده ام شما ، در میان جویبارباغ زورقم... آه ، نه چگونه خانه کرده اید؟ یک نفر بگویدم: قایقم هنوز پر...
-
چرا عاشق نباشم
سهشنبه 8 آذرماه سال 1384 11:39
من که می دانم عمرم به پایان می رسد نوبت خاموشی من سهل و آسان می رسد من که می دانم تا سرگرم بزم و هستی ام مرگ ویرانگر چه بیرحم وشتابان می رسد پس چرا عاشق نباشم من که می دانم به دنیا اعتباری نیز نیست بین مرگ و آدمی قول و قراری نیز نیست من که می دانم اجل ناخواسته وبیدادگر سرزده می آید و راه فراری نیز نیست پس چرا عاشق...
-
رکاب لاله
پنجشنبه 3 آذرماه سال 1384 23:59
بر بلندای سپیده با اهورا جار میزد عشق را با ریسمان صبح ،شب را دار می زد آسمانی از ستاره چیدم از لبخند هایش مهربانی را چه زیبا بر درو دیوار می زد از همان روزی که بستم بر نگاهش آرزویم نسخه رسوایی ام در کوچه بازار می زد آمد آن لبخنده ی خورشید ناز آلود و عاشق در رکاب لاله طرحی تازه از رخسار می زد چشم های ما مسافر می شد و...
-
دست نیافتنی
دوشنبه 30 آبانماه سال 1384 22:28
در صبح گاه روشن امید وعشق ودر تیره راه نا به فرجام سیه بختی ودر کوره گاه داغ شقاوت ودر سیاه روشن نیک بختی باز هم چشم را به شوق دیدارت مزین کرده ام اما دوباره بر قله ی بلند آرزوهایم تو تنها دست نیافتنی هستی.
-
التیام بخش
جمعه 27 آبانماه سال 1384 12:23
سکوت، اشک و تنهایی و غربت و تیرگی همه و همه، حنجره ام را خصمانه می فشارد آه تلخی در بغضم و درد عجیبی در اعماق وجودم! وجود سراسر از احساسم غیر از این درد سنگین، وجود گرم و روشنی را در اعماق قلبم احساس می کنم، وجودی که نور است و روشنایی دل ها آه! تنها اوست گرمی وجود وبه واسطه اوست که به زندگی امیدوارم و اوست که همه درد...
-
سیب سرخ حوا
دوشنبه 23 آبانماه سال 1384 22:50
سیب سرخی دیدم سرخ از داغ گناه او همان سیبی بود که حوا را بفریفت وچو آدم دیدش، به هوایش افتاد سیب را بو کردم، بوی خوبی هم داشت بوی آن باغی که، مرغ آنجا بودم و چو او فتنه گر آنجا بود در آن باغ برویم بستند سیب را گاز زدم (طعم خوبی هم داشت) دور و بررا دیدم هیچ باغی به دیدم نرسید همه درها بسته با خودم گفته که: حق داشت حوا...
-
زندگی
سهشنبه 17 آبانماه سال 1384 22:50
یه روزی مثل همین روز یه ساعتی مثل چند ساعت پیش یه دختر ناز نازی به دنیا میاد که اسمش را میگذارن ناناز . حالا از اون روز روزهای زیادی گذشته و ناناز توپل مپل شده برای خودش کسی شده . عزیزم ناناز جان تولدت را صمیمانه بهت تبریک میگم و برات آرزوی سر بلندی و موفقیت میکنم و عاشقانه تر گذشته دوستد دارم . و در اینجا یه هدیه...
-
آخرین دیدار
یکشنبه 15 آبانماه سال 1384 23:23
وقتی که می رفتم در چشمه سار مردمک هایم عشقی نمی جوشید اما چرا، در دشت چشمانت سیلاب تند اشک جاری بود؟ وقتی که من آوای رفتن می سرودم با تمام شوق آیا امید بازگشتم در خیالت بود یا آخرین دیدارمان را گریه می کردی؟
-
Thinking Of You
جمعه 13 آبانماه سال 1384 22:08
Idont want to become so independet that will think I can make it entirely on my own or be so free that will not want to share my LIfe with someone or be in such total control that wont be able to say I want you I need you and I love you always
-
غنچه ی تصویر
چهارشنبه 11 آبانماه سال 1384 12:48
من ماندم ویک سایه تقدیر دگر هیچ من ماندم و یک قلب به زنجیرو دگر هیچ عمری ست که در راه تو من چشم به راهم من ماندم و یک چشم به در پیرو دگر هیچ پای دلم از دوری این راه شکسته است من ماندم و تاریکی و تدبیر و دگر هیچ با خاطرت ای سبز صمیمی نفسم هست من ماندم و یک غنچه ی تصویر و دگر هیچ
-
گاهی نگاهی
سهشنبه 3 آبانماه سال 1384 21:55
گلی از شاخه اگر می چینیم برگ برگش نکنیم و به بادش ندهیم لا اقل لای کتاب دلمان بگذاریم و شبی چند از آن را هی بخوانیم و ببوییم و معطر بشویم شاید از با غچه کوچک اندیشه مان گل روید
-
با تو
شنبه 30 مهرماه سال 1384 14:13
با تو تمام فصل ها سر سبز و زیباست آیینه چشمت پر از باغ تماشاست با هر نسیم خنده شیرینت ای گل در چشم های عاشقم شور تمناست با تو تمام لحظه هایم شا عرانه است گلواژه های شعر در قلبم شکو فاست وقتی تو باشی روز هایم آفتابی ست شب ها به چشم خواب من صد باغ رویاست راز تمام فصل های صبح اشراق در آن نگاه جاری سبز تو پیداست باور کن...
-
غربت عشق
چهارشنبه 27 مهرماه سال 1384 21:45
من اینجا در میان تارو پود درد ؛زندانم کدامین دست ها یک دم رهایم می کند امشب از این ویران سرای وحشت و غربت، نمی دانم؟ بیا و تازه کن ما را تو با عطر نفس هایت بهار ای آخرین عابد،دگر پو سیده ایمانم بهارم باش و سبزم کن، به باران نگاهت گرم که من عمری اسیر غربت سرد زمستانم
-
رو یا
یکشنبه 24 مهرماه سال 1384 00:16
کاش می شد ابرها دریا شوند تا که شاید خنده ها پیدا شوند کاش می شد غرق طو فان می شدیم پاک همچون قطره باران می شدیم کاش مرگ آرزوها خواب بود در میان اشک شب مهتاب بود خوبی و پاکی، زلالی ها و نور کاش بنشیند سر جای غرور کاش دنیا مان بهشتی سبز بود یا نمی شد روشنایی ها کبود کاش دلها بر ترین پر وانه بود کاش درآن خانه ی پروا...
-
هر چه عشق
یکشنبه 17 مهرماه سال 1384 00:35
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت با هرچه رود راه تو را می توان سرود بیم از حصار نیست که هر قفل بسته را با دستهای روشن تو می توان گشود
-
غزل بی پایان
جمعه 15 مهرماه سال 1384 00:59
در آغاز یک غزل بی پایانم در یک زمانه نابهنگامم در ابتدای هستی یک روح مثال یک ترانه می مانم تو درآینه مرا دیدی ولی من اینجا غبار بارانم تو آنجا نشسته ای و می نگری ولی من اینجا کشاکش یک نامم در این کرانه در این زمانه درد من یک حکایت بی سرانجامم در آغاز یک غزل بی پایانم در یک زمانه نابهنگامم
-
کاش
دوشنبه 11 مهرماه سال 1384 20:38
کاش بر بال سپیده پر زنیم تا به عرش آسمان ها سر زنیم کاش چشمم فصل بارانی نداشت این دلم میل غزلخوانی نداشت
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 مهرماه سال 1384 13:54
همه دل خوشیم به اینه که تو یادت موندگارم. ناناز مریض شده و در بستر بیماریه بری سلامتیش دعا کنید
-
بوی امشب
جمعه 1 مهرماه سال 1384 12:17
او برفت وخود بگفت و دور شد باز آن چشمان زیبا کور شد قاصدک آواز عشقی را بخواند خنده بر لب های ساحل شور شد قایقی بر روی دریا، صبر کن قاصدک شب تا سحر را بور شد فصل تابستانی عمرم برفت کو خراب آباد قلبم گورشد بلبلان را بس هماوازی حزین بوی امشب بویی از کافور شد
-
بی خیال
یکشنبه 27 شهریورماه سال 1384 13:18
می سپارم دل به دریا، بی خیال می شمارم لحظه ها را ،بی خیال می کشم بر دفتر نقاشی ام نقش های زشت وزیبا، بی خیال دوره گردی می شوم هرشب چوباد دست تکرار غزل ها، بی خیال لابه لای آن غزل ها می کشم سر نوشت خیس خود را بی خیال گاه در آشفته بازار دلم می شوم تنهای تنها، بی خیال بی خبرازشعرپرتشویش عشق می کنم خود را تماشا، بی خیال...