بی صدا رفتن

موسیقی خلوت من

صدای تیک تاک ساعت است

وهوای آن،

آکنده از بوی گل های مریم.

در میان متن تنهایی من

در جریان ست امواجی،

از شور واشتیاق یک دیدار

در عبور است رهگذری،

که می رود به سوی یار

تو چه می دانی ای حرف!

ای کلام!

ای زبان،

که از شرح این شور گفتن

تو هستی ناتوان

ومن هرچه گویم

بیشتر خوار سازم تورا

ای حرف، ای کلام شلوغ وپر سر و صدا

وزبان ناموزون مفت وارزان

اینجاست که دیگر

شعرم دچار بی وزنی

وحرفها و گفته هایم

همه نامرئی

پس نگفتن بهتر است

بی صدا رفتن خوش تر است

اینجا که بیان احساس سبکبارم

هم وزن شعرهایم دچار بی وزنی ست

نگفتن اما بی صدا و پرمعنی ست

تو

گر تو ماه شبانه ام باشی

یا پریزاد خانه ام باشی

گم شدن رسم رفتن من نیست

عشق من، گر شانه ام باشی

با غم ورنج زندگی شادیست

گر غم عاشقانه ام باشی

عشق را سوزم از سر غیرت

تواگر زبانه ام باشی

دل به دریا زدن چه آسانست

تا تو موج و کرانه ام باشی

غم پاییز زرد بیهوده است

تا تو ای گل، جوانه ام باشی

بی نفس، عمر نوح خواهم کرد

گر تو لختی بهانه ام باشی

یک ترانه برای عمری بس

تو اگر در ترانه ام باشی

بذر خوشبختی

دوست دارم پروانه باشم

توی باغچه ها بگردم

به کسی چیزی نگم از

حسرت وازغم ودردم

دوست دارم که ماهی باشم

توی اقیانوس مواج

یا که پرستویی که ساخته

لونه ای رو شاخه کاج

دوست دارم ستاره باشم

توی آسمون تیره

نورپاشم روی عالم

بکنم چشمارو خیره

توی دنیایی که هرجاش

پر شده از خشم وکینه

دیگه هیچ اثری نیست

از محبت توی سینه

پروانه، ماهی یا پرستو

ستاره، هرچه که باشم

دوست دارم تو باغ دل ها

بذر خوشبختی بپاشم.