غزل بی پایان

در آغاز یک غزل بی پایانم

در یک زمانه نابهنگامم

در ابتدای هستی یک روح

مثال یک ترانه می مانم

تو درآینه مرا دیدی

ولی من اینجا غبار بارانم

تو آنجا نشسته ای و می نگری

ولی من اینجا کشاکش یک نامم

در این کرانه در این زمانه درد

من یک حکایت بی سرانجامم

در آغاز یک غزل بی پایانم

در یک زمانه نابهنگامم

نظرات 3 + ارسال نظر
فرامرز جمعه 15 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 03:39 ب.ظ http://faramarzjoon.blogsky.com

سلام ..ممنون که به کلبه من سری می زنی ...تو در تپش اسطوره شدن به باد خرده مگیر ..که شب با چادر سیاهش همه را به سفیدی مهمان می کند

پارکانت شنبه 16 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 12:22 ق.ظ

X-(

بی آشیانه شنبه 16 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 05:23 ق.ظ http://eshghyahavas.blogsky.com

سلام ناناز عزیز:
از صمیم قلب خوشحالم که حالت خوب شده و دوباره می نویسی!
شعرت مثل همیشه قشنگ بود!
موفق باشی...

بی آشیانه
http://eshghyahavas.blogsky.com
eshghyahavas@yahoo.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد