گشوده به آفتابی سرد
و بسته به مهتابی گرم
دریچه نگاهم ، همچون پنجره کوچک یک(( اتاق))
گرمای پایان یک روز و سرمای شروع روزی دیگر
ومن، تنها رهگذراین کابوسم
که زردی هر تار مویم را به خطوط گذشت ایام
به سپیدی دیواری بخشیده
و سال هاست مصرانه به شمارش آن دل بسته ام
یک هفته، یک ماه ، یک سال...
حساب سال های گذشته کودکانه
مرا به وجد می کشاند، اما
سال های آینده را نمی دانم
ای کاش کسی می دانست
جواب تفریق(( سال)) از(( ابد)) چند است!
سلام ..نوشته خیلی عالی بود ..اولش خیلیقشنگ شروع شده بود ...اما خبری از اوج نوشته نبود ...شاد باشی
سلام همچنین شما خوب نوشتی
زیبا بود.....اگه جوابش رو پیدا کردی به منم بگو
مرسی
سلام!
سلام خوبی ؟
بازم زیبا و دلنشین بود
بهم سر بزن اپدیت کردم
تا بعد خدانگهدار
زیبا هست مرسی عزیزم
سلام ناناز جان ...
خیلی جالب بود .
موفق باشی دوست گلم.
ارادتمند تو مازیار از کلبه آبی
سلام.قشنگ بود.موفق باشی. عشق صدای فاصله است. در ضمن من هیچ وقت به گذشته ام نمی خندم چون که همیشه در عالم گذشته ام.
سلام دوست عزیز. خوشحال می شوم شاهد حضور گرمت در وب لاگم باشم
موفق باشی
سلام ناناز جان
قشنگ بود...
بی آشیانه
http://eshghyahavas.blogsky.com
eshghyahavas@yahoo.com
کسی نمی دونه فقط خدا عالمه
سلام زیبا بود خسته نباشید.از حضورت متشکرم
سلام ناناز عزیز...جواب این سوال همیشه مبهم می مونه...
ما قسمت بعدی داستانمون رو نوشتیم...
منتظر حضور گرمت هستیم...
موفق و عاشق باشی همیشه..........
چه دور و غریب ....