آخرین دیدار

وقتی که می رفتم

در چشمه سار مردمک هایم

عشقی نمی جوشید

اما چرا، در دشت چشمانت

سیلاب تند اشک جاری بود؟

وقتی که من

آوای رفتن می سرودم

با تمام شوق

آیا امید بازگشتم در خیالت بود

یا آخرین دیدارمان را

گریه می کردی؟

نظرات 7 + ارسال نظر
یاس یکشنبه 15 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 11:55 ب.ظ http://lovelyrose.blogsky.com/

.:: نوشته هات خیلی خوشگله ... از خوندنشون لذت بردم ::.

پارکانت دوشنبه 16 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 12:30 ق.ظ http://www.weblog.parkanet.com

در خیال من همیشه تو زنده ایی و رفتی نیستی . آشیانه من با تو هرگز ویران نخواهد شد حتی اگر بمیرم

من تنها دوشنبه 16 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 12:29 ب.ظ http://mane-tanha.mihanblog.com

گریه؟؟!!
آسمون همیشه که آبی نیست ..
به روزم .. با Don't cry !!
ممنون از اینکه سر زدی..
*********************************************

سمی دوشنبه 16 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 11:40 ب.ظ http://fereshtebeheshty.persianblog.com

سلام خوبین شعرتون واقعا عالی و به دل نشین بود موفق باشین آپ هستم ممنون میشم یه سری هم به کلبه حقیر من بزنین

سمی دوشنبه 16 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 11:41 ب.ظ http://fereshtebeheshty.persianblog.com

سلام خوبین شعرتون واقعا عالی و به دل نشین بود موفق باشین آپ هستم ممنون میشم یه سری هم به کلبه حقیر من بزنین

پوریا سه‌شنبه 17 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 12:21 ق.ظ http://pooria.tk

جالب بود

شاهین سه‌شنبه 17 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 08:17 ب.ظ http://rainysea.com

نوشته های زیبایی داری لذت بردم :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد