Idont want to become
so independet
that will think
I can make it entirely on my own
or be so free
that will not want
to share my LIfe with someone
or be in such total control
that wont be able
to say
I want you
I need you and
I love you always
من ماندم ویک سایه تقدیر دگر هیچ
من ماندم و یک قلب به زنجیرو دگر هیچ
عمری ست که در راه تو من چشم به راهم
من ماندم و یک چشم به در پیرو دگر هیچ
پای دلم از دوری این راه شکسته است
من ماندم و تاریکی و تدبیر و دگر هیچ
با خاطرت ای سبز صمیمی نفسم هست
من ماندم و یک غنچه ی تصویر و دگر هیچ
گلی از شاخه اگر می چینیم
برگ برگش نکنیم
و به بادش ندهیم
لا اقل لای کتاب دلمان بگذاریم
و شبی چند از آن را
هی بخوانیم و ببوییم و معطر بشویم
شاید از با غچه کوچک اندیشه مان گل روید