ای شدیدا همه هستی من!
لب تو، نقطه آغاز وجود
ابرویت منحنی بود ونبود
شب تو تجربه یی رویایی
آخرین فرصت استثنایی
می رسم، می رسم آخریک روز
به تو-آری-به تو ای عشق هنوز
با تو گیلاس،دوچشم بیدار
تا نوازش کنی او را یکبار
آینه، آب شد و مات تو شد
روح مهتاب شد و مات تو شد
نام تو،آبی جان همه چیز
جان هرچیز وجهان همه چیز
بازمی آیی ازآینه و عشق
به تماشایی ازآیینه وعشق
محو چشمان تو هستم -هرشب-
محو دنیایی از آیینه وعشق
می بری غربت امروز مرا
سمت فردایی از آیینه و عشق
به نفسهات سپردم خود را
به مسیحایی از آیینه وعشق
ای بودنت بهار!
تو بمان
تو بگو
تو بخند
تولدت مبارک عزیزم
وقتی تمام جاده با بوی تو سفر شد
یک انتظار مبهم در سینه ام خبر شد
پس مانده نگاهت در یاد کوچه خشکید
از بس که چشم جاده از غیبت تو تر شد
ای امن پاک آغوش، لبریزم از نبودن
بی تو غروب چشمم یک عالمه قدر شد
دیشب من و ستاره با بیقراری تو
افسوس لحظه هامان بی مهر تو هدر شد
رمز تمام شعرم بودی تو بی بهانه
رفتی تمام شعرم تاریک و دربه درشد