رکاب لاله

بر بلندای سپیده با اهورا جار میزد

عشق را با ریسمان صبح ،شب را دار می زد

آسمانی از ستاره چیدم از لبخند هایش

مهربانی را چه زیبا بر درو دیوار می زد

از همان روزی که بستم بر نگاهش آرزویم

نسخه رسوایی ام در کوچه بازار می زد

آمد آن لبخنده ی خورشید ناز آلود و عاشق

در رکاب لاله طرحی تازه از رخسار می زد

چشم های ما مسافر می شد و مقصد تو بودی

آفتاب ساحل نازت چه زیبا تار می زد

در پناه نقشه ی آرام چشمت آرمیدم

ای که مهتاب نگاهت طعنه بر اعصار می زد