من؛ تو ؛آینه

منم تنها ترین تنهای دنیا

تویی زیبا ترین زیبای دنیا

منم مثل امید یک قناری

قراری بر دل هر بی قراری

منم یلدای بی پایان عاشق

تو بودی مرهم زخم شقایق

تویی ساکت تر ازپژواک شبنم

به روی برگ گل ها خواب " نم نم

منم آن لهجه لبریز از درد

نگاه تو نبوده هرگزم سرد

تو لالایی خواب خوش آواز

نگاهم را ببین در شوق پرواز

منم آن دختر لبریز از مهر

که جادوی نگاهت کرده اش سحر

نگاهت را پرستم ای نگارم

فدای تار مو یت هر چه دارم

روزگار پر نیر نگ

از این روزگار پر نیرنگ و پرکینه

که همه با هم هستند دشمن های دیرینه

از این همه دورنگی وبیگانگی

چهره هایی خالی از سادگی

از فردا بیمناک از امروزخسته

با یاد دیروزگوشه ای نشسته

از جهان از زندگی بیزارم

تا ابد از دنیا شکوه دارم

تو شاید همانی

شبی در پریشا نی جاده

در زخم مهتاب

در آنجا که حرفی

کلامی

گلوی مرا چنگ می زند

برای تو شعری سرودم

به رنگ ستاره

به رنگ غزل

چه دیدیم از این عطش های جان سوز

از آن روز

تو رفتی

دلت مثل لبخند گل بیکران بود

دلت آسمان بود

همه حسرت یک نگاه تو در سینه دارند

تو شا ید هما نی که من....