در آغاز یک غزل بی پایانم
در یک زمانه نابهنگامم
در ابتدای هستی یک روح
مثال یک ترانه می مانم
تو درآینه مرا دیدی
ولی من اینجا غبار بارانم
تو آنجا نشسته ای و می نگری
ولی من اینجا کشاکش یک نامم
در این کرانه در این زمانه درد
من یک حکایت بی سرانجامم
در آغاز یک غزل بی پایانم
در یک زمانه نابهنگامم
سلام ..ممنون که به کلبه من سری می زنی ...تو در تپش اسطوره شدن به باد خرده مگیر ..که شب با چادر سیاهش همه را به سفیدی مهمان می کند
X-(
سلام ناناز عزیز:
از صمیم قلب خوشحالم که حالت خوب شده و دوباره می نویسی!
شعرت مثل همیشه قشنگ بود!
موفق باشی...
بی آشیانه
http://eshghyahavas.blogsky.com
eshghyahavas@yahoo.com