غرور

آه درون من غروری بود

آن را شکستم از برای تو

گر که شایان دلم باشی

کس نمی آید به جای تو

وای اگر کردم فراموشت

می کشم دست از جهان خویش

گویمش دیگر نمی خواهم

نه تو را"نه قلب وجان خویش

می روم مثل پرستوها

شب به کو چ مرغ بوتیمار

درد و اندوه می کنم پنهان

گو یمت دست از دلم بردار