از نگاه تو

می خواهم درختی باشم

به صمیمیت جنگل

دست در دست کوههای مجاور

و سر شاری گنجشکانی که از هوای آینه

باز می گردند

می خواهم ببارم

کناره ی دریایی که آسمانش

وسعتی است شگفت

می خواهم همیشه از نگاه تو زنده باشم

از نگاه تو

که آفتاب را جراتی داده ای

تا سرزمین کوچک عشق

خاستنگاه همه ی پر ندگان باشد

می خواهم بگذرم

چونان رودی

از سراشیب دره های دور دست

در همسایگی مردمانی که سبد دستهایشان

پر از ترانه ی باران بود