کنار خط خیابان، صدا زدم: در بست
کسی نبود بپرسد برای او جاهست؟
تمام پیچک شعرم به دور او پیچید
چقدر گریه که بر خاک صورتم
ننشست!
تمام قصه ما مثل یک معما بود
شبیه دوز و کلک یا فریب یک تردست
خطوط پشت هم انحنای احساسم
صعود کرده برایت،زارتفاعی پست
میان مکث وطمانینه در نگاهی گرم
مسیرهرچه تلاقی،حدود هربن بست
هنوز منتظر یک صدای کوتاهم
صدابزن غزل من،صدابزن ،جاهست!
|