خانه ای می سازم

خا نه ای در دل شب می سازم

چوب وبرگش همه آواز نسیم

ودر آن طرح صفا می ریزم

دست مهتاب شده مادر من

می کشد در دل شب بر سر من

خانه ام دور زهر دام وبلا

خانه ای در دل شب می سازم

صبح ها می شکفد بوی نسیم

می رسد قاصدک از روی صمیم

خانه ای در دل شب می سازم

با در ودیواری از جنس بلور

ومن از جنس نیاز

که در آن باغ سحر

می پرم از لب دریای خیال

می وزم بر سر سجاده عشق

می نشینم دم درهای بهشت

خانه ام پر شده از صلح وصفا

چون در آن هیچ کسی نیست

بجز بوی خدا

نور خدا

خانه ای در دل شب می سازم

خانه ای با یاد خدا می سازم.