زیبایی ام را پایانی نیست
وقتی که در چشمان تو بخواب می روم
وهراس کودکانه ام را از یاد می برم
در عطری که از تو بر سینه دارم
چه بی پروا دوستت دارم
وچه بی نشان تو را گم می کنم
وقتی که دروغ می گویم به زنی که در چشمهای من
تو را جستجو می کند
و مردی که هر روزاز نام تومی پرسد...
و من همچون سیب سرخ زندگی، تازه می شوم
تو در سکوت پیش می آیی
با پروانه ایی بر شانه هایت
ومن ناگهان بزرگ می شوم
نامت بر لبانم می درخشد((......))
اگر نباشی؟
لهیب زمان چشمانم را می سوزاند