صدا بزن
مرا صدا بزن!
چه گرم می کند مرا پیام آشنای تو
صدای آشنای تو چه عاشقانه مرا در ورای فکرها
خطاب می کند
ومن جواب می دهم
ای همیشه ماندنی کنار من مرا صدا بزن!
سپده لبان تو پیام عشق می دهد
و من کنار خاطرات خسته ام، تو را مرور می کنم
صفای جان من نشانه یی برای با تو بودن است
و برق چشمهای من، برای دیدنت به انتظار مانده است
زمان آشنا شدن، قسم به عشق خورده ام
قسم به جان آرزو،امید
که قلب عاشقم فقط به یاد تو همواره زنده است
به انتهای شعر خود که می رسم
کلام را به یاد تو تمام می کنم
واین چنین تو را خطاب می کنم: ای تمام آرزو!
مرا صدا بزن! صدا بزن! صدا بزن!