چه کرده ای تو با دلم که این چنین شکسته ام
شکسته ام چون تار غم ، چه کرده ای تو با دلم
صدای خسته مرا نمی دهی دگر جواب
دو چشم من نمی رود بدون تو دگر به خواب
به هر دری که می روم تو را نظاره می کنم
به جای بوسه بر لبت به گل اشاره می کنم
تمام شعرهای من به پای یک نگاه تو
گر از توام جدا کنند فنا شوم به راه تو
قربون دل مهربونت
چه خوشگل نوشتی
برات بهترینها رو ارزومندم
از آن شبی که پریدی ز آشیانه من..
صدای گریه بلند است از ترانه من..
قرار بخش دلم ، یاد لحظه احظه تست..
ستاره های شبم اشک دادنه دانه من..
سلام
مرسی از این که اومدی پیشم و فراموشم نکردی
زیبا نوشتی
موفق باشی
ببخشیدا من بلد نیستم الکی تعریف کنم ...خیلی قشنگ نبود ...! ولی یه کم چرا
وای بعد از اینکه میل زدم اینم باز شد
دخترم ممنون از اینکه به وبلاگم سر زدی دیگه مشتری همیشگی وبلاگ من شو
قربونت مهندس امیر
نظر قبلی را پاک کردم چون حالا نظرم چیزی دیگر هست ....
دلتنگی های آدمی را باد ترانه ایی می خواند و رویاهایش را آسمان پر ستاره نادیده می گیرد
هر دانه برفی به اشکی ناریخته می ماند.
سکوت! سرشار از سخنان نا گفته است.
از هرکات ناکرده.
اعتراف به عشق های نهان,وسخنان بر زبان نیامده!
در پشت این سکوت حقیقتی نهفته است
حقیقت تو,و من!
و گاه آنچیز که انسان را به حقیقت می رساند خود از آن عاریست!! زیرا .....!!(الله حافظ)