هرچه با خود داشتم ، از من گریزان می رود
راحت دل می رود،دل می رود جان می رود
بامدادان ،خوشدلی بار سفربر بست رفت
اینک امید از پی اش،زار وپریشان می رود
بام و روزن نیزگویی پر گرفت از شوق راه
کوی و برزن می خزد بر خاک وبی جان می رود
باد را اینک سرود از دور میآید به گوش
زار می خواندبه ره،کاین می رود ،آن می رود
می روم کزهمدمی یابم نشان، وز ماتمم
سایه پیشاپیش من،افتان وخیزان می رود
هرچه گرد خویش می بینم وفاداری نماند
ای شب غم پایدار اکنون که جانان می رود
تقدیمی به دوستم فریماه که در کنار ما نیست
روانش شاد باد
روانش شاد . ولی قسمت اون بود .
روز مادر و زن مبارک
مادر پیر مرا نکته ای زیبا گفت
هرچه شب با من زیست از بد دنیا گفت
گفت پروانه مشو که به سرگردانی
لای انگشت کتاب سالها می مانی
گر شوی شعله شمع از تو می پرهیزند
ور شوی اشک به چشم زیر پایت ریزند
زندگی آینه نیست که در او می نگری
زندگی خاک ره است که بر او می گذری
گر چه غم همره تست دل به اندوه مبند
چون خم حافظ باش خون بدل باش وبخند
نه زمین باش نه خاک که تو را خوار کنند
وانگهی ذهن تورا پر ز مردار کنند
آسمان باش که خلق به نگاهت بخرند
وز پی دیدن تو سر به بالا ببرند
سلام...خسته نباشی...وبلاگ قشنگی داری...خدا قوت و موفق باشی...بای
عزیزم روزت مبارک . یه دسته گل رز قرمز تقدیم به تو . سبد سبد دوستت دارم
درود ناناز عزیز
امیدوارم که همیشه پاینده باشین عزیزم
بسیار لطیف و دوست داشتنی بود
به امید اینکه همیشه خاطراتی که از ما باقی میمونه خاطراتی شیرین و مانا باشه
در پناه معبد عشق
روحش شاد