زیبایی ام را پایانی نیست

وقتی که در چشمان تو بخواب می روم

وهراس کودکانه ام را از یاد می برم

در عطری که از تو بر سینه دارم

چه بی پروا دوستت دارم

وچه بی نشان تو را گم می کنم

وقتی که دروغ می گویم به زنی که در چشمهای من

تو را جستجو می کند

و مردی که هر روزاز نام تومی پرسد...

و من همچون سیب سرخ زندگی، تازه می شوم

تو در سکوت پیش می آیی

با پروانه ایی بر شانه هایت

ومن ناگهان بزرگ می شوم

نامت بر لبانم می درخشد((......))

اگر نباشی؟

لهیب زمان چشمانم را می سوزاند

نظرات 3 + ارسال نظر
رامین یکشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 11:59 ق.ظ http://www.cheraraft.blogsky.com

سلام ناناز
خوبی؟ وبلاگت خیلی قشنگه . این شعرت هم واقعا قشنگ بود. راستی اگه وقت کردی به منم یه سری بزن. ممنون میشم

[ بدون نام ] دوشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 01:35 ب.ظ

سلام
دوست من زیبا بود خسته نباشید خانم ناناز.

هادی وکیمیا‌ جمعه 14 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 07:14 ب.ظ http:// www.divaneyeeshgh.mihanblog.com

سلام ناناز خانوم ..واقعا عالی بود ..راستی من و کیمیا جان هم یک وبلاگ داریم خوشحال میشیم که پیش ما هم بیاین و نظر هم بدین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد